تجربه دیشب

ساخت وبلاگ
به خودم گفتم من پدر یک بچم که می خوام براش الگو بشم...

گفتم مگه اونها چه فرقی با من دارند؟ چی باعث می شه احساس مدیریت کنند، کی گفته اونها باید بتونند .... البته اون ها هم اشتباه می کنند اگر کار تیمی بلد نباشند ... قرار نیست که به کسی مدال بدن.... اما به هر حال انسانها از هر قماشی اول می گن من... چرا من نگم؟ مرد باش... قرار نیست مثل بچه ها زود قهر کنم و یا ناراحت بشم و بگم چون این طرف این حرف رو زد و یا اون طرف اینجوری کرد و یا چون تجربه, قبلیم این بود دیگه ادامه نمی دم... در هر شرایطی باید مثل یک مرد ادامه بدی... شاید عمدا زمین و میدون رو بدم به اونها ولی احساس منفی ندارم... احساسم مثبت هست و منتظرم جایی که نوبت من شد نقشم رو درست بازی کنم... دیشب, هم جنگیدم و خوب بود....

مهم اینه که بجنگی... این اصل توی همه زندگی هست، نباید جابزنی، نباید کم بیاری، باید بجنگی.... باید زود تحت تاثیر قرار نگیری، به همه چیز عادیتر و با احساست کمتری نگاه کنی، یادت باشه که تو مردی و هدفت ورزش بود برای سلامتیت، برای اینکه عرقی کرده باشی... تو که مثل اونها بچه نیستی... کم نمیاری و می جنگی...

بهونه، وسواس و تردید رو باید گذاشت کنار و جلو رفت... می شه، هر کسی می تونه و باید بتونه... این دنیا مال همست....

افکار من...
ما را در سایت افکار من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dmindblog2 بازدید : 180 تاريخ : يکشنبه 25 آذر 1397 ساعت: 0:43